محمّد قاسمی در پنجم فروردین ماه 1372 در شهرستان فسا به دنیا آمد.در خانواده ای فرهنگی این فرصت را یافت تا با ادبیات کهن و معاصر آشنایی و انس بیابد.مقاطع دبستان و راهنمایی و دبیرستان را در فسا با موفقیت سپری کرد و در سال 1390 دانشجوی مهندسی مواد و متالوژی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیراز شدمدت ها است که با شعر و شاعری مانوس ا ست و نخستین شعر خود را در 15 سالگی درتاریخ 26/09/86 با موضوع دفاع مقدّس سروده است.این شاعر توانا از سال 1391 شعر را به صورت جدی تر و حرفه ای دنبال کرده است.سروده های این شاعر بیشتر در قالب غزل و قصیده می باشد اما گاه به سرودن مثنوی و رباعی و چارپاره نیز می پردازد.از جهت محتوایی شعر را با مضمون عاشقانه و آیینی دنبال می کند و به موضوعات اجتماعی ، ی و طنز و آزاد نیز علاقه مند است.از سال 1391 تخلص شاعری بیدل» را برای خود برگزیده است.
نمونه شعری از شاعر:
سرمه ی چشمِ ترم خاک کف پای علی(ع) سرخوشم از می و از باده و صهبای علی(ع)
عارفان زاویه و زاهد و صوفی در دیر من کجا معتکفم؟ در دلِ صحرای علی(ع)
دلِ عاشق به وصالِ رخِ محبوب خوش است کِی شود تا که ببینم رخ زیبای علی(ع)
همه ی حاجتم این است من از خالق خویش از دل من نرود ، حبّ و تولای علی(ع)
گر شدم شیعه ی اثنی عشری میدانم بوده این نعمتِ والا زِ دعاهای علی(ع)
شیعه ی حیدرم و نیست مرا ترسِ عذاب چون نویسند مرا روزِ جزا پایِ علی(ع)
رویِ من گرچه سیه ، نامه ی من گشته سپید چون مزیّن شده آن نامه به امضای علی(ع)
این مقامیست که داده است خداوند به او صد چو بهجت همه شاگرد الفبای علی(ع)
معجزه خواهی اگر ، بهر تو می گویم من مرده ای زنده شد از ذکر مسیحای علی(ع)
حق علی بود و علی حق، همه جا جار زنم میشود خرد زمین، یک شبه منهای علی(ع)
صد و ده بارِ دگر گر بخورد کعبه ترک زاده هرگز نشود ، هیچ کس همتای علی(ع)
خانه ی قلب و دلم گرچه پر از آدم هاست هیچکس ساده نگیرد به دلم جای علی(ع)
بهر دین کرده دو ده سال سکوت حالا پس صبر کن پیشه ی خود شیعه به فتوای علی(ع)
آرزویم به جز این نیست نویسند مرا یکی از عبد و غلامان و گداهای علی(ع)
ثبت احوال خداوند چنین حک کرده است خودم و ایل و تبارم همه شیدای علی(ع)
شیعه گشتی تو گر از برکت دامان کسی ست که نموده است تو را وقفِ عزاهای علی(ع)
بیدلا» شعر تو از برکتِ این اشک و دعاست صله این داده به تو حضرتِ زهرای علی(ع)
"گرم اژدها حلقه بر سر زند به از آشنا حلقه بر در زند"
نمونه مثنوی از ایشان:
افسر زر بر سر نوروز شد رفت چون دی از نو، روز شد
هان مه دیگر شد و آبان برفت زحمت گل سر شد و آبان برفت
ورد سر از خاک بر آورد و رست شد همه اشجار بر آور ، درست
سرو چون موزون شد و زیبا چنار سرخ شد اینک گل و حمرا چو نار
گل چو هم او شاهد و هم دلبر است خاک دیگر از غم و هم دل برست
سبزه چو جست از لب هر جویبار کافکند او بر لب هر جوی بار
عید شد ای ساقی و هر کس به عید دم نزد از می، بود این بس بعید
در میانه های سال 1383 تا 1385 دو کتاب با نام های " راحت جان" و "آفتاب می شود" به جامعه ی ادبی تقدیم داشت و مجله ای با نام "پشت باغ دانایی" به دوستداران ادبیات عرضه داشت.
نمونه شعر:
از دست های تو
جاری شدند
اینهمه ارغوان
اینهمه شکوفه
و اینجایند همه
میان سبدهای من
در این دل پاییز
حاج مسعوى مطبوعی نوه ی مرحوم ملّا محمّد اسماعیل مطبوعی در سال 1332 در شهرستان فسا دیده به جهان گشود.با گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه معلمی را پیشه ساخت. از آغاز جوانی فعالیت شعری خود را با نخستین سروده خود با نام"بهاری دیگر" آغاز کرد.و تا کنون بیش از 500 غزل در موضوع های مذهبی و آئینی از میلاد ، شهادت، توصیف اهل بیت (ع) به رشته نظم آورده است. این شاعر دلباخته خاندان عصمت و طهارت مجموعه شعری را با نام" سرچشمه ای فیض حق" دارد. "بیان جلوه های گوناگون ارتباط قرآن کریم با سایر گفته های بشری مسئله ی جدیدی نیست و قدمتی طولانی دارد.از سوی دیگر تأثیر کلام الهی بر گفته های بشری نیز جنبه های گوناگونی دارد که در قالب لفظ، معنا، مضمون و دیگر اسلوب های فنی و ساختاری قابل بررسی است.طبیعتاً در این زمینه قرآن کریم جایگاه ویژه ای دارد زیرا در طول تاریخ اسلامی و از نختین روز نزول قرآن کریم تا کنون تأثیر پذیری از آن بسیار بوده است و آیات آن به متن های ادبی معنا بخشیده و در پربار ساختن درونمایه های آن سهم به سزایی داشته است.امامان معصوم (ع) نیز در آشنایی با روح قرآن کریم از این منبع الهی بیشترین و عمیق ترین تأثیر را پذیرفته اند و بی گمان روح قرآن در سخنان ائمه معصوم شیعه نهفته بوده و در جای جای کلام آنان جاری است.رهیابی این درونمایه های بلند و پر محتوا به شعر شاعران معاصر نشانه ای از حرکت پویای بشریت به سوی شناخت حقیقت واقعیت ها است" نمونه شعری از ایشان:
یا حسین(ع)
یا حسین گفتن همیشه کار ماست نام نیکش زینت گفتار ماست
نام زیبای حسین بن علی(ع) دائماً سر لوحه ی اشعار ماست
دم به دم گوییم ذکر یا حسین(ع) چون حسین مشکل گشای کار ماست
گفت پیغمبر که پور فاطمه جلوه ای از پرتو دادار ماست
چهره ی زیبای آن والا گهر گوهر رخشان هشت و چار ماست
او که باشد زینت دوش نبی نور چشم احمد مختار ماست
در مصاف دشمنان دین حق قهرمان چون حیدر کرّار ماست
در صف میدان عین و شین و قاف پور زهرا رهبر و سالار ماست
سرفرازیم در دو عالم چون حسین مقتدا و سیّد احرار ماست
رهبر آزادگان، پور علی است خّلق و خویش اسوه ی کردار ماست
تربت پاکش بُوَد دار الشفا توتیای دیده و ابصار ماست
در مناجات و دعا نام حسین دم به دم در ذکر استغفار ماست
غم مخور "مطبوعیا" در روز چون حسین در روز م یار ماست
نمونه ای از آثار شعری ایشان:
دلالت پرنده
بخوان مرا بخوان
بخوان سبز هوش
بگذار آوای پریشان نایم را
سی مرغ بسرایند
مجنون آوارگی هایم را همزاد!
از آرواره های سگان پس بگیر
تا به خود بآیند یاخته ها
با عقل سرخ دلت پرواز کن
بسوز در حریق سبز جان خویش
بکاه
عریان شو!
در لحظه های هزار ساله
بر افروز بر خاک
بی نگاه و نیلوفر
این مرد تا سال 1317 در بازار فسا شغل آزاد داشت اما هیچ گاه خواندن ، نوشتن و حفظ شعر را که با طبع او سازگار بود کنار نگذاشت.
به سبب خط زیبایی که داشت به عنوان حسابدار در شرکت پنبه فسا مشغول به فعالیت گردید.در همین سال ها بود که نخستین سروده خود را در بحر طویل با نام "توی قایق با." در ده ها نسخه تهیه و در اختیار مردم فسا قرار داد.دوران سربازی رهنما که در شیراز سپری گردید در هم نشینی با مرحوم شیخ محمّد جعفر فاخری فسایی (ره) به خوشه چینی علم و دانش گذشت.
رهنما در سال 1322 به استخدام وزارت مالیه در آمد و در سال 1356 افتخار بازنشستگی یافت.
با کودتای 28 مرداد 1332 مدتی را به جرم سرودن شعرهای انقلابی در زندان گذراند.پس از رهایی از زندان بود که کتاب "خرابات" را در 50 صفحه با یاری چاپخانه مصطفوی شیراز به زیر چاپ برد.ار ایشان مجموعه آثار دیگری با نام "دیوان رهنما" به یادگار مانده است.این مجموعه در سال 1368 به اهتمام منوچهر کدیور چاب گردید.
مرحوم احمد رهنما در شعر ابتدا "غریق" و سپس "رهنما" تخلص نمود.
این مرد نستوه در خرداد ماه سال 1379 چهره در نقاب خاک کشید.
"آزادی و استقلال از درونمایه هایی است که هموارا در شعر شاعران معاصر نمود بارزتری نسبت به شاعران گذشته داشته است.این گرایش که می توان آن را به بلندمرتبگی ذات شاعران معاصر تعبیر کرد از یک جهت به ابداع های احساسی و اسلوبی در شعر می انجامد و از سوی دیگر وجه جداکننده میان شاعر معاصر و قدیم قرار می گیرد.شاعر به دنبال آن است تا در سایه استقلال برای خود چیزی را ابداع کند که در بردارنده نیازهای عصر و زمانه او باشد.این احساس در شاعران دوره معاصر به جهت پیوند هنر و زندگی نمود تکرارهای ثابتی را می یابد تا به آنجا که شاعر یک مضمون را در سراسر شعر خود با لحن هایی گوناگون بیان می دارد و شعر رر عین تکرار یک درونمایه ثابت برای مخاطب تازگی داشته و در عین حال از وحدت موضوع نیز برخوردار است."
شعر زیبایی از ایشان:
کتاب عشق
رفتیم و هر چه بود به دنیا گذاشتیم دنیا و مردمش همه برجا گذاشتیم
یک جرعه می نخورده ز مینای روزگار ته جرعه ای که بود به مینا گذاشتیم
کشتی ما شکسته شد از موج حادثات وین کشتی شکسته به دریا گذاشتیم
پنهان نموده خون دل از دید این و آن رخسار زرد را به تماشا گذاشتیم
نامردمی ز مردم دون بس که دیده ایم از شهر رو به جانب صحرا گذاشتیم
در این جهان نصیب، مرا غیر غم نبود شادی خویش را به تمنّا گذاشتیم
دنیا گذاشتیم به دونان روزگار وین پست را به مردم دنیا گذاشتیم
کار جهان مردم از معرفت تهی با داوری ساغر و صهبا گذاشتیم
دیوان بی حساب ز بهر رئیس کل وز بهر خود توقّع بی جا گذاشتیم
گفتم به پیر میکده چون شد کتاب عشق گفتا به دست مردم شیدا گذاشتیم
گفتم که مال و مکنت دنیای دون چه شد گفتا که بهر غارت و یغما گذاشتیم
گفتم نصیب مردم بی دست و پا چه شد گفتا که صبر را به تماشا گذاشتیم
گفتم که زهد شیخ چه معنی دهد بگو گفت این قضا به عهده ی فردا گذاشتیم
گفتم طریق عارف سالک چه سان بُوَد گفتا به پادشاهی دل ها گذاشتیم
گفتم که ظالم ار چه بُوَد با مراد جفت گفت این قضا به مردم دانا گذاشتیم
دی رهنما ز جام مئی بُد ملنگ و گفت هستی به جرم دیده ی بینا گذاشتیم
شعری زیبا در توصیف کاروانسرا و کارهای ارزنده نخستین شهردار فسا:
آباد از غلامحسین این بنا بود آباد تا به فارس دیار فسا بود
تا فارس را بود به فسا رونق و بها رونق فزای شهر فسا این سرا بود
کردش بنا، غلامحسین صفر علی حاج نکو سیر که به خیرش سخا بود
از بهر خیر خلق بر این کاروانسرا بنمود خوش بنا که رهَش در هُدَی بود
تحسین او رواست بدین کار خیر کرد قصدش چو خیر خلق و عباد خدا بود
ز اهل و داد و مهر و وفا پاک جان و دل از سیرتش به صورت او خوش صفا بود
سال هزار و سیصد و چل را یک اتصال آغاز این بنا به عُلُو و عُلی بود
خواهی هم از حسابش اگر بازگویمت کز طبع من به مطلع و مقطع ادا بود
قدسی سرود از پی تاریخ این بنا آباد از غلامحسین این بنا بود
روحش شاد
به نقل از کتاب "دفتر ایّام حاج غلامحسین کدیور فسایی" با تصرف و تلخیص
درباره این سایت